×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

daryae-eshgh

× هرروز در این وبلاگ مطالب جدید گذاشته میشه هر روز چند نوبت مطلب جدید
×

آدرس وبلاگ من

daryae-eshgh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/daryae eshgh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

اولینها ایرانیان بودند

1.. 
اولین مردمان جهان که نخ
 
به سکه می‌بستند و در داخل 
 
تلفن‌های عمومی می‌انداختند،
 
ایرانیان بودند


2. 
اولین مردمانی که
توانستند از کارتهای اعتباری 
 
تلفن‌های عمومی استفاده کنند،
 
بدون آنکه اعتبار آن کم شود،
 
ایرانیان بودند


3. 
اولین مردمانی که
 
نوشابه‌های تقلبی ساختند،
 
ایرانیان بودند

4. 
اولین مردمانی که در
 
 اولین صادرات به کشورهای شمالی
 
ایران به جای حنا، خاک رنگی
 
فروختند، ایرانیان بودند


5. 
اولین مردمانی که کشف
 
 
کردند دروغگویی و ریا و کلک‌بازی
 
برای موفقیت ضروری است، ایرانیان
 
بودند


6. 
اولین مردمان دنیا که
 
 
همزمان هم مایل هستند گرمشان شود و
 
هم سردشان ایرانیان بودند، چون
 
همزمان با روشن کردن بخاری،
 
پنجره‌ها را هم باز
 
 
می‌کنند


7. 
اولین مردمانی که در گروه
 
کم‌توسعه‌ترین کشورهای دنیا
 
قرار دارند ولی ادعا و توقع برترین 
 
مردمان دنیا را دارند ، ایرانیان
 
بودند


8..
اولین مردمان دنیا که کمتر از همه کار کردند اما بیشتر از همه عجله داشتند و تندتر از همه رانندگی می کردند، ایرانیان بودند!


 9.
  اولین مردمان دنیا که کمتر از همه کتاب می خواندند و بیشتر از همه اظهار فضل،ایرانیان بودند!


10  
اولین مردمانی که فقط به
 گذشته بسیار بسیار دور خود افتخار 
 
می‌کنند ولی چیزی در ۵۰۰ سال اخیر
 برای دنیا نداشته‌اند ، ایرانیان
بودند.

شنبه 9 مهر 1390 - 10:37:45 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://namaz.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 10 مهر 1390   2:21:04 PM

يک روز خانم مسني با يک کيف پر از پول به يکي از شعب بزرگترين بانک کانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح کرد . سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي که سپرده گذاري کرده بود ، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت . قرار ملاقاتي با مدير عامل بانک براي آن خانم ترتيب داده شد .


پيرزن در روز تعيين شده به ساختمان مرکزي بانک رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد . مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکي پيرزن رسيد و مدير عامل با کنجکاوي پرسيد راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است . زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام که همانا شرط بندي است ، پس انداز کرده ام . پيرزن ادامه داد و از آنجائي که اين کار براي من به عادت بدل شده است ، مايلم از اين فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم داريد !


مرد مدير عامل که اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد : بيست هزار دلار و اگر موافق هستيد ، من فردا ساعت ده صبح با وکيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي کنيم و سپس ببينيم چه کسي برنده است . مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت ده صبح برنامه اي برايش نگذارد .


روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردي که ظاهراً وکيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت .
پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست کرد که در صورت امکان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد .


مرد مدير عامل که مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به کجا ختم مي شود ، با لبخندي که بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل کرد .
وکيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل که پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد .


پيرزن پاسخ داد : من با اين مرد سر يکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاري خواهم کرد تا مدير عامل بزرگترين بانک کانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون کند !

http://namaz.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 10 مهر 1390   2:21:04 PM

يک روز خانم مسني با يک کيف پر از پول به يکي از شعب بزرگترين بانک کانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح کرد . سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي که سپرده گذاري کرده بود ، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت . قرار ملاقاتي با مدير عامل بانک براي آن خانم ترتيب داده شد .


پيرزن در روز تعيين شده به ساختمان مرکزي بانک رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد . مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکي پيرزن رسيد و مدير عامل با کنجکاوي پرسيد راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است . زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام که همانا شرط بندي است ، پس انداز کرده ام . پيرزن ادامه داد و از آنجائي که اين کار براي من به عادت بدل شده است ، مايلم از اين فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم داريد !


مرد مدير عامل که اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد : بيست هزار دلار و اگر موافق هستيد ، من فردا ساعت ده صبح با وکيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي کنيم و سپس ببينيم چه کسي برنده است . مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت ده صبح برنامه اي برايش نگذارد .


روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردي که ظاهراً وکيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت .
پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست کرد که در صورت امکان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد .


مرد مدير عامل که مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به کجا ختم مي شود ، با لبخندي که بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل کرد .
وکيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل که پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد .


پيرزن پاسخ داد : من با اين مرد سر يکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاري خواهم کرد تا مدير عامل بزرگترين بانک کانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون کند !

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   3:20:08 PM

           

Smile                 

انسان باسه بوسه تکمیل می شود1بوسه مادرکه با آن پابه عرصه ی خاک می گزاریم2بوسه عشق که با آن زندگی می کنی3بوسه خاک که با آن پا به ابدیت می گزاریم

Mad

http://namaz.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   2:41:15 PM

?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

http://tahasadr.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   11:35:59 AM

آیناز جان دمت گرم خیلی توپ نوشتی باز از این مطالب بنویس

آخرین مطالب


زن ومرد


صمیمانه ترین اعترافات برای سوتی های که دادیم


عادت برای گسترش دادن تفکر


روش برای پالودن ذهن و جسم


چگونه با انتظارات غیر منطقی در ازدواج مقابله کنید


پل حضرت موسی


بیخودی خندیدیم


آدمخوار


از الاغ درس بگیریم


میدانید چرا پشت سر مسافر آب میریزن


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

543756 بازدید

81 بازدید امروز

72 بازدید دیروز

854 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements